مهر سلیمان. (آنندراج). مهر جمشید. خاتم و انگشتر جمشید. در حقیقت مراد از آن خاتم سلیمان است. در اسطوره های ایرانی بعد از اسلام سلیمان و جمشید تخلیط شده اند. صاحب آنندراج آرد: گویند مهری بود که بر آن نقش اسم اعظم بود: خدنگت مرغ پرنده است و اسپت باد پوینده مطیعت گشت مرغ و باد، گویی مهر جم داری. امیرمعزی. رجوع به خاتم جم و خاتم سلیمان و مهر سلیمان شود
مهر سلیمان. (آنندراج). مهر جمشید. خاتم و انگشتر جمشید. در حقیقت مراد از آن خاتم سلیمان است. در اسطوره های ایرانی بعد از اسلام سلیمان و جمشید تخلیط شده اند. صاحب آنندراج آرد: گویند مهری بود که بر آن نقش اسم اعظم بود: خدنگت مرغ پرنده است و اسپت باد پوینده مطیعت گشت مرغ و باد، گویی مهر جم داری. امیرمعزی. رجوع به خاتم جم و خاتم سلیمان و مهر سلیمان شود
مرد کج دهان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کژ دهان. (ناظم الاطباء) ، مخالف در امری. (منتهی الارب) (آنندراج). مخالف و متعرض. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضاجم شود
مرد کج دهان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کژ دهان. (ناظم الاطباء) ، مخالف در امری. (منتهی الارب) (آنندراج). مخالف و متعرض. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضاجم شود
طلب روشنائی کننده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به استنجام شود، روشن. (غیاث) (آنندراج). تابیده و افروخته: دود پیوسته هم از هیزم بود کی ز آتشهای مستنجم بود. مولوی (مثنوی)
طلب روشنائی کننده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به استنجام شود، روشن. (غیاث) (آنندراج). تابیده و افروخته: دود پیوسته هم از هیزم بود کی ز آتشهای مستنجم بود. مولوی (مثنوی)
افزاینده در بیع و جز آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افزون کننده در ربیع و جز آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناجش شود، آن که بالای دست کسی برآمده و قیمت چیزی را زیاد کند بدون آن که ارادۀ خریدن داشته باشد. (ناظم الاطباء)
افزاینده در بیع و جز آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افزون کننده در ربیع و جز آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناجش شود، آن که بالای دست کسی برآمده و قیمت چیزی را زیاد کند بدون آن که ارادۀ خریدن داشته باشد. (ناظم الاطباء)
همدیگر همنشینی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مشغول به هم صحبتی و همدمی در گفتگو و همنشینی در مجلس شراب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادم شود
همدیگر همنشینی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مشغول به هم صحبتی و همدمی در گفتگو و همنشینی در مجلس شراب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادم شود
ستاره شناس و وقت شناس. (منتهی الارب) (آنندراج). ستاره شناس و وقت شناس و منجم. (از اقرب الموارد) ، کسی که از بی خوابی و یا از عشق، ستاره می شمارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنجم شود
ستاره شناس و وقت شناس. (منتهی الارب) (آنندراج). ستاره شناس و وقت شناس و منجم. (از اقرب الموارد) ، کسی که از بی خوابی و یا از عشق، ستاره می شمارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنجم شود